یاد ما



به هر گوشه خیابان در میان سیل جمعیت که نگاه می‌کنی، مرد و زن، جوان و پیر، دختر و پسر، سر به زیر انداخته‌اند، آرام‌آرام قدم برمی‌دارند، به تو که خرامان و سبکبال می‌روی تا برای همیشه آرام بگیری، نگاه می‌کنند و حیران، فقط اشک دارند که بدرقه راهت کنند؛ فقط اشک. مراسم تشییعت، شده گردهمایی حسرت‌به‌دل‌ها.

می دانی برادر، حساب و کتاب‌های همه را به‌هم‌ریخته‌ای. انگار آینه گرفته‌ای در مقابل همه و کاری کرده‌ای که بی‌واسطه با خودشان چشم‌درچشم شوند و ببینند کجای این معرکه ایستاده‌اند. راستش را بخواهی، از ۳ سال قبل، بازار همه‌مان – حتی موجه‌ترین و مدعی‌ترین‌هایمان - را کساد کرده‌ای آقا مجید. دیر آمدی؛ دست خالی و بی‌ادعا، اما زودتر و برنده‌تر از همه رفتی و همه را انگشت به دهان گذاشتی. تو مصداق کامل از آخر مجلس، شهدا را چیدند»، بودی. ۳ سال است همه را گرفتار کرده‌ای؛ داستان خریده شدنت را کنار روایت‌های قلیان و خالکوبی و. می‌گذارند و هر بار، بیشتر داغ دلشان تازه می‌شود.

مثل چند روز گذشته، قهرمان مراسم امروز هم، یک بانوی کم‌نظیر است. همان که با قامتی افراشته، با روسری سفید، در پیشانی مجلس می‌درخشد. کنار پسرش ایستاده و قند در دلش آب می‌شود از تماشای جلوه‌های عزت و آبرویی که جوان رشیدش برایشان به ارمغان آورده. بانوانی که در ضلع جنوبی میدان معلم ایستاده‌اند، چشم از مادر مجید برنمی‌دارند. انگار دارند با قطره‌قطره اشکشان، به او دلگرمی و صبر می‌دهند. رقیه قبادی»، یکی از همان‌ها که بی‌صدا می‌بارد و بر سینه می‌زند، می‌گوید: من هم ساکن همین محدوده هستم اما مجید قربانخانی را از وقتی شهید شد، شناختم. هر وقت به گار شهدای یافت‌آباد می‌رفتم، سر مزار یادبود او هم می‌رفتم. می‌دانستم پیکرش برنگشته اما نمی‌دانم چه حسی بود که باز هم دلم می‌خواست سر مزارش بروم. می‌دانید، انسان وقتی خودش را جای آن‌ها می‌گذارد، می‌فهمد چه کار بزرگی کردند. من چون پسر دارم، عظمت کار مجید و مادرش را خیلی خوب درک می‌کنم. امروز هم فقط برای تسلای دل مادر و خانواده‌اش آمده‌ام.»

مجله فارس پلاس؛ مریم شریفی



به همراه چند نفر از دوستان نشسته بودیم و در مورد ابراهیم صحبت می‌کردیم. یکی از دوستان که ابراهیم را نمی‌شناخت تصویرش را از من گرفت و نگاه کرد. بعد با تعجب گفت: شما مطمئن هستید اسم ایشون ابراهیمه!؟

با تعجب گفتم: خُب بله، چطور

مگه؟!

گفت: من قبلاً تو بازار سلطانی مغازه داشتم. این آقا ابراهیم دو روز در هفته سَر بازار می‌ایستاد. یه کوله باربری هم می‌انداخت روی دوشش و بار می‌برد. یه روز بهش گفتم: اسم شما چیه؟

گفت: من رو یدالله صدا کنید!

گذشت تا چند وقت بعد یکی از دوستانم آمده بود بازار، تا ایشون رو دید با تعجب گفت: این آقا رو می‌شناسی!؟

گفتم: نه، چطور مگه!

گفت: ایشون قهرمان والیبال وکشتیه، آدم خیلی باتقوائیه، برای شکستن نفسش این کارها رو می‌کنه. این رو هم برات بگم که آدم خیلی بزرگیه! بعد از آن ماجرا دیگه ایشون رو ندیدم!


پشت چراغ قرمز

خیابان شریعتی ایستاده بودیم

و منوچهر هم صحبت می کرد

 

کنار خیابان یک پیرمردی که سرتاپا سفید یکدست پوشیده بود؛

در گالری بزرگے گل های رزی به رنگ های مختلف می فروخت

ولے سفیدی پیرمرد نظر من را جلب کرده بود

و من احساس مے کردم این مرد از آسمان آمده است

 

اصلا حواسم به منوچهر نبود

که یک لحظه حجم سنگین و خیسے روی پاهایم حس کردم

 

یڪ آن به خودم آمدم دیدم منوچهر رد نگاهم را گرفته و فکر کرده من به گل ها خیره شدم،

پیاده شده تا گل ها را برایم بخرد

منوچهر همین طور همه گل ها را با دستش بر مے داشت و

روی پاهای من مےریخت؛

 

دو بار چراغ سبز و قرمز شد

ولے همه در خیابان به ما نگاه مےکردند

و سوت و کف می زدند

حتے یک نفر خانم که از نظر تیپ ظاهری با ما متفاوت بود،

 

برگشت و به همسرش گفت:

مے بینی؟؟

بعد بگویید بچه حزب اللهی ها محبت بلد نیستند و به همسران شان ابراز محبت نمی کنند

 

آن روز منوچهر همه گل های پیرمرد را خرید و روی پاهای من ریخت و من نمیدانستم چه بگویم و چه کلمه ای لایق این محبت است.

غیر از اینکه بگویم

بی نهایت #دوستت_دارم 

 

همسر شهید منوچهر مدق


پشت چراغ قرمزخیابان شریعتی ایستاده بودیم
و منوچهر هم صحبت می کرد
 
کنار خیابان یک پیرمردی که سرتاپا سفید یکدست پوشیده بود؛
در گالری بزرگے گل های رزی به رنگ های مختلف می فروخت
ولے سفیدی پیرمرد نظر من را جلب کرده بود
و من احساس مے کردم این مرد از آسمان آمده است
 
اصلا حواسم به منوچهر نبود
که یک لحظه حجم سنگین و خیسے روی پاهایم حس کردم
 
یڪ آن به خودم آمدم دیدم منوچهر رد نگاهم را گرفته و فکر کرده من به گل ها خیره شدم،
پیاده شده تا گل ها را برایم بخرد
منوچهر همین طور همه گل ها را با دستش بر مے داشت و
روی پاهای من مےریخت؛
 
دو بار چراغ سبز و قرمز شد
ولے همه در خیابان به ما نگاه مےکردند
و سوت و کف می زدند
حتے یک نفر خانم که از نظر تیپ ظاهری با ما متفاوت بود،
 
برگشت و به همسرش گفت:
مے بینی؟؟
بعد بگویید بچه حزب اللهی ها محبت بلد نیستند و به همسران شان ابراز محبت نمی کنند
 
آن روز منوچهر همه گل های پیرمرد را خرید و روی پاهای من ریخت و من نمیدانستم چه بگویم و چه کلمه ای لایق این محبت است.
غیر از اینکه بگویم
بی نهایت #دوستت_دارم
 
همسر شهید منوچهر مدق

هرروز وقتی از منطقه ی تفحص شهدا برمی گشتیم بطری آب من خالی بود اما بطری مجید پازوکی پر بود.توی آن حرارت آفتاب لب به آب نمی زد.همیشه هم به دنبال یک جای خاص بود.یک روز نزدیک ظهر روی یک تپه ی خاک نشسته بودیم و اطراف را نگاه می کردیم که مجید بلند شد.حالش عجیب بود.او را هیچ وقت این گونه ندیده بودم.مرتب می گفت پیدا کردم این همان بلدوزر است.

یک خاکریز بود که جلویش را سیم خاردار کشیده بودند. رفتیم آنجا. روی سیم های خاردار دو شهید افتاده بودند.پشت سر آن ها هم چهارده شهید دیگر.مجید بعضی از آن ها را به اسم می شنات.مخصوصا آن دو تا را که روی سیم خاردار افتاده بودند.آن جا بود که مجید در بطری آبش را برای اولین بار باز کرد.آب روی بقایای جنازه ها می ریخت. گریه می کرد و می گفت:بچه ها ببخشید آن شب به تان آب ندادم.به خدا نداشتم. تازه آب برایتان ضرر داشت
مجید روضه خوان شده بود و ما گریه ککن های مجلس در آن بیابان. راستی مجید پازوکی خودش هم در مهر ماه 1380 هنگام تفحص شهدا در فکه به دوستان شهیدش پیوست.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

#آقای ما قسیم بهشت و جهنم است.

در روایاتی از طریق شیعه و سنی آمده که ولایت علی(ع) مانع دخول به آتش جهنم است و اگر کسی واقعا شیعه ی امام علی(ع) باشد هرگز گرفتار آتش جهنم نخواهد بود.

و در برخی از احادیث آمده است که اگر تمام مردم ولایت آن حضرت را می پذیرفتند خداوند آتش جهنم را خلق نمی کرد!!!

امیرالمومنین (ع) می فرمایند: من تقسیم کننده اهل دوزخم هنگامی که رستاخیز برپا گردد خطاب به آتش جهنم می گویم: این شخص ما تو و این دیگری برای من.

 

و پیامبر اسلام(ص) به این حقیقت اشاره نموده و می فرماید:یا علی تو مردم را بهئ آتش و بهشت تقسیم می کنی.

در حدیث مفصل دیگری حضرت سلمان از رسول خدا(ص) نقل می کند که فرمود:یا علی اگر تو را اهل زمین همانند اهل آسمان دوست می داشتند هیچ کس در آتش جهنم گرفتار نمی گردید

 


هرروز وقتی از منطقه ی تفحص شهدا برمی گشتیم بطری آب من خالی بود اما بطری مجید پازوکی پر بود.توی آن حرارت آفتاب لب به آب نمی زد.همیشه هم به دنبال یک جای خاص بود.یک روز نزدیک ظهر روی یک تپه ی خاک نشسته بودیم و اطراف را نگاه می کردیم که مجید بلند شد.حالش عجیب بود.او را هیچ وقت این گونه ندیده بودم.مرتب می گفت پیدا کردم این همان بلدوزر است.

یک خاکریز بود که جلویش را سیم خاردار کشیده بودند. رفتیم آنجا. روی سیم های خاردار دو شهید افتاده بودند.پشت سر آن ها هم چهارده شهید دیگر.مجید بعضی از آن ها را به اسم می شنات.مخصوصا آن دو تا را که روی سیم خاردار افتاده بودند.آن جا بود که مجید در بطری آبش را برای اولین بار باز کرد.آب روی بقایای جنازه ها می ریخت. گریه می کرد و می گفت:بچه ها ببخشید آن شب به تان آب ندادم.به خدا نداشتم. تازه آب برایتان ضرر داشت
مجید روضه خوان شده بود و ما گریه کن های مجلس در آن بیابان. راستی مجید پازوکی خودش هم در مهر ماه 1380 هنگام تفحص شهدا در فکه به دوستان شهیدش پیوست.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

#آقای ما قسیم بهشت و جهنم است.

در روایاتی از طریق شیعه و سنی آمده که ولایت علی(ع)مانع دخول به آتش جهنم است و اگر کسی واقعا شیعه ی امام علی(ع) باشد هرگز گرفتار آتش جهنم نخواهد بود.

و در برخی از احادیث آمده است که اگر تمام مردم ولایت آن حضرت را می پذیرفتند خداوند آتش جهنم را خلق نمی کرد!!!

امیرالمومنین (ع) می فرمایند: من تقسیم کننده اهل دوزخم هنگامی که رستاخیز برپا گردد خطاب به آتش جهنم می گویم: این شخص ما تو و این دیگری برای من.

 

و پیامبر اسلام(ص) به این حقیقت اشاره نموده و می فرماید:یا علی تو مردم را به آتش و بهشت تقسیم می کنی.

در حدیث مفصل دیگری حضرت سلمان از رسول خدا(ص) نقل می کند که فرمود:یا علی اگر تو را اهل زمین همانند اهل آسمان دوست می داشتند هیچ کس در آتش جهنم گرفتار نمی گردید

 


پشت چراغ قرمزخیابان شریعتی ایستاده بودیم

و منوچهر هم صحبت می کرد
 
کنار خیابان یک پیرمردی که سرتاپا سفید یکدست پوشیده بود؛
در گالری بزرگے گل های رزی به رنگ های مختلف می فروخت
ولے سفیدی پیرمرد نظر من را جلب کرده بود
و من احساس مے کردم این مرد از آسمان آمده است
 
اصلا حواسم به منوچهر نبود
که یک لحظه حجم سنگین و خیسے روی پاهایم حس کردم
 
یڪ آن به خودم آمدم دیدم منوچهر رد نگاهم را گرفته و فکر کرده من به گل ها خیره شدم،
پیاده شده تا گل ها را برایم بخرد
منوچهر همین طور همه گل ها را با دستش بر مے داشت و
روی پاهای من مےریخت؛
 
دو بار چراغ سبز و قرمز شد
ولے همه در خیابان به ما نگاه مےکردند
و سوت و کف می زدند
حتے یک نفر خانم که از نظر تیپ ظاهری با ما متفاوت بود،
 
برگشت و به همسرش گفت:
مے بینی؟؟
بعد بگویید بچه حزب اللهی ها محبت بلد نیستند و به همسران شان ابراز محبت نمی کنند
 
آن روز منوچهر همه گل های پیرمرد را خرید و روی پاهای من ریخت و من نمیدانستم چه بگویم و چه کلمه ای لایق این محبت است.
غیر از اینکه بگویم
بی نهایت #دوستت_دارم
 
همسر شهید منوچهر مدق


به همراه چند نفر از دوستان نشسته بودیم و در مورد ابراهیم صحبت می‌کردیم. یکی از دوستان که ابراهیم را نمی‌شناخت تصویرش را از من گرفت و نگاه کرد. بعد با تعجب گفت: شما مطمئن هستید اسم ایشون ابراهیمه!؟

با تعجب گفتم: خُب بله، چطور

مگه؟!

گفت: من قبلاً تو بازار سلطانی مغازه داشتم. این آقا ابراهیم دو روز در هفته سَر بازار می‌ایستاد. یه کوله باربری هم می‌انداخت روی دوشش و بار می‌برد. یه روز بهش گفتم: اسم شما چیه؟

گفت: من رو یدالله صدا کنید!

گذشت تا چند وقت بعد یکی از دوستانم آمده بود بازار، تا ایشون رو دید با تعجب گفت: این آقا رو می‌شناسی!؟

گفتم: نه، چطور مگه!

گفت: ایشون قهرمان والیبال وکشتیه، آدم خیلی باتقوائیه، برای شکستن نفسش این کارها رو می‌کنه. این رو هم برات بگم که آدم خیلی بزرگیه! بعد از آن ماجرا دیگه ایشون رو ندیدم!


به هر گوشه خیابان در میان سیل جمعیت که نگاه می‌کنی، مرد و زن، جوان و پیر، دختر و پسر، سر به زیر انداخته‌اند، آرام‌آرام قدم برمی‌دارند، به تو که خرامان و سبکبال می‌روی تا برای همیشه آرام بگیری، نگاه می‌کنند و حیران، فقط اشک دارند که بدرقه راهت کنند؛ فقط اشک. مراسم تشییعت، شده گردهمایی حسرت‌به‌دل‌ها.

می دانی برادر، حساب و کتاب‌های همه را به‌هم‌ریخته‌ای. انگار آینه گرفته‌ای در مقابل همه و کاری کرده‌ای که بی‌واسطه با خودشان چشم‌درچشم شوند و ببینند کجای این معرکه ایستاده‌اند. راستش را بخواهی، از ۳ سال قبل، بازار همه‌مان – حتی موجه‌ترین و مدعی‌ترین‌هایمان - را کساد کرده‌ای آقا مجید. دیر آمدی؛ دست خالی و بی‌ادعا، اما زودتر و برنده‌تر از همه رفتی و همه را انگشت به دهان گذاشتی. تو مصداق کامل از آخر مجلس، شهدا را چیدند»، بودی. ۳ سال است همه را گرفتار کرده‌ای؛ داستان خریده شدنت را کنار روایت‌های قلیان و خالکوبی و. می‌گذارند و هر بار، بیشتر داغ دلشان تازه می‌شود.

مثل چند روز گذشته، قهرمان مراسم امروز هم، یک بانوی کم‌نظیر است. همان که با قامتی افراشته، با روسری سفید، در پیشانی مجلس می‌درخشد. کنار پسرش ایستاده و قند در دلش آب می‌شود از تماشای جلوه‌های عزت و آبرویی که جوان رشیدش برایشان به ارمغان آورده. بانوانی که در ضلع جنوبی میدان معلم ایستاده‌اند، چشم از مادر مجید برنمی‌دارند. انگار دارند با قطره‌قطره اشکشان، به او دلگرمی و صبر می‌دهند. رقیه قبادی»، یکی از همان‌ها که بی‌صدا می‌بارد و بر سینه می‌زند، می‌گوید: من هم ساکن همین محدوده هستم اما مجید قربانخانی را از وقتی شهید شد، شناختم. هر وقت به گار شهدای یافت‌آباد می‌رفتم، سر مزار یادبود او هم می‌رفتم. می‌دانستم پیکرش برنگشته اما نمی‌دانم چه حسی بود که باز هم دلم می‌خواست سر مزارش بروم. می‌دانید، انسان وقتی خودش را جای آن‌ها می‌گذارد، می‌فهمد چه کار بزرگی کردند. من چون پسر دارم، عظمت کار مجید و مادرش را خیلی خوب درک می‌کنم. امروز هم فقط برای تسلای دل مادر و خانواده‌اش آمده‌ام.»

مجله فارس پلاس؛ مریم شریفی

 


امام علی (ع):

ایمان بر چهار پایه استوار است:

اول:شکیبایی:

اشتیاق

آنکه مشتاق بهشت باشد دل از شهوت می شوید

بیم

آنکه از آتش بیم دارد از محرمات دوری می جوید

زهد

آنکه به دنیا رغبت ندارد مصیبت هارا آسان می شمارد

انتظار

آنکه مرگ را انتظار کشد به سوی کارهای خیر بشتابد

 


 

#آقای ما قسیم بهشت و جهنم است.

در روایاتی از طریق شیعه و سنی آمده که ولایت علی(ع)مانع دخول به آتش جهنم است و اگر کسی واقعا شیعه ی امام علی(ع) باشد هرگز گرفتار آتش جهنم نخواهد بود.

و در برخی از احادیث آمده است که اگر تمام مردم ولایت آن حضرت را می پذیرفتند خداوند آتش جهنم را خلق نمی کرد!!!

امیرالمومنین (ع) می فرمایند: من تقسیم کننده اهل دوزخم هنگامی که رستاخیز برپا گردد خطاب به آتش جهنم می گویم: این شخص ما تو و این دیگری برای من.

 

و پیامبر اسلام(ص) به این حقیقت اشاره نموده و می فرماید:یا علی تو مردم را به آتش و بهشت تقسیم می کنی.

در حدیث مفصل دیگری حضرت سلمان از رسول خدا(ص) نقل می کند که فرمود:یا علی اگر تو را اهل زمین همانند اهل آسمان دوست می داشتند هیچ کس در آتش جهنم گرفتار نمی گردید

 


بسم الله الرحمن الرحیم

آسمان می بارد و قبر تو هم گِل می شود

من فدای سنگ قبری که نداری یا حسن

 منتظر می ایستم

یک روز یک بین الحرمین بسازیم

یک سویش مسجد النبی باشد سمت دیگرش حرم بقیع

قالَ علیه السلام: وَ إنّ حُبَّنا لَیُساقِطُ الذُّنُوبَ مِنْ بَنی آدَم، کَما یُساقِطُ الرّیحُ الْوَرَقَ مِنَ الشَّجَرِ.
فرمود: همانا محبّت و دوستی با ما (اهل بیت رسول الله صلی الله علیه وآله) سبب ریزش گناهان - از نامه اعمال - می شود، همان طوری که وزش باد، برگ درختان را می ریزد.
[کلمه الامام حسن ج۷ص۲۵]

 

شادی روح شهید هادی ذوالفقاری صلوات.


بسم الله الرحمن الرحیم

enlightenedاگر دانشجویان اعزامی ما به دنیا هر کدام یک مبلغ بودند و هیئت های بلندپایه ما همراه با مذاکرات ی، اقتصادی وبازدیدهای رسمی و غیر رسمی به فکر نشر فرهنگ ناب محمّدی بودند،
yesاگر هر عالمی مثل علامه سید شرف الدین که با نوشتن حدود صدنامه به عالمی سنّی توانست دل او را جذب کند عمل می کرد،
mailاگر همانگونه که کشور چین صدها نفر را با زبان فارسی آشنا کرد ما هم چند نفری را به زبان چینی آشنا می کردیم و
هجرت را بر خود واجب و رفاه را برخود حرام می کردیم،
enlightenedاگر همینکه انحرافی دیدیم هدهدوار نزد سلیمان ها ناله می زدیم و هرگاه مظلومی را دیدیم زینب وار در شهرها فریاد می زدیم و قرآن را از مهجوریت در می آوردیم و اسلام را به عاشقان تشنه آن در سراسر جهان معرفی می کردیم،
mailاگر طلبه و دانشجوی ما با هم دوست بودند و نوجوانان فامیل و همسایه خود را هر هفته جمع می کردند و برای آنان مطالب مفیدی را با اخلاص می گفتند،
yesاگر هر در یکی از مدارس با نسل نو نماز جماعتی می خواند و کلامی را خلاصه می گفت،
yesاگر ما روحیه شهید نواب صفوی را می داشتیم که اول وقت هرکجا بود عَلَناً اذان می گفت و نماز را اقامه می کرد،
enlightenedاگر ما مثل آیهاللّه شهید سعیدی بودیم که وقتی از تهران برای زیارت امام رضاعلیه السلام به مشهد آمد، همینکه در خیابان های مشهد به او گفته شد یکی از روستاها نیاز به عالم دارد، ایشان از زیارت امام رضا علیه السلام صرف نظر کرد و گفت ثواب تبلیغ در روستا کمتر از زیارت امام نیست. از همانجا به سوی روستا رفت تا مسئله و حدیثی را برای کشاورزان عزیزبگوید.
mailو اگر بودجه هایی که صرف تزئینات مساجد می شود صرف اهل مسجد به خصوص نسل نو می شد و هر مسلمانی بدنبال
شناختن و شناساندن بود، چه واقعه ای اتفاق می افتاد؟ آنگاه می دیدیم که:
. یدخلون فی دین اللّه اَفواجاً »

شادی شهید هادی شعبانی صلوات


هنگامی که خشمگین می شیم برای اینکه خودمونو آروم کنیم چی کار کنیم:

1-در مرحله اول صلوات بفرستید:

وقتی صلوات می فرستید درواقع نفس کشیدن خودتونو تنظیم می کنید و به مغز اجازه می دید کمی فکر کند همین طور به خودتان یادآوری می کنید که تنها با یاد خدا آرامش می یابید و صد البته که خود ذکر هم روی شما تاثیر خواهد گذاشت.

2-در مرحله دوم اگر ایستاده اید بنشینید و اگر نشسته اید برخیزید

3-اگر باز هم نمی توانید خشم خود را کنترل کنید صحنه را ترک کنید.

 

mail هر کس بر خویشاوندان خویش غضب کرد، نزد او رود و خود را به او نزدیک نماید و به جهت صله رحم با او مصافحه و روبوسی نماید. این کار باعث آرامش روح و روان انسان خشمگین و همۀ انسان‌ ها می‌شود.
(امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص ۲۳۸)

mail در روایت دیگر آمده است: الغضب من الشّیطان و الشّیطان خلق من النّار و الماء یطفی النّار»
خشم از شیطان است و شیطان از آتش پدید آمده و آتش را به آب می توان خاموش کرد؛ وقتی یکی از شما خشمگین شود، وضو گیرد. (نهج الفصاحة، ص: ۵۸۶)

کامل تر بخوانید

 

 

شادی شهید حسین علم الهدی صلوات


دعای هشتم صحیفه ی سجادیه:

خیلی خوبه همه ی این بدی ها رو لیست کنیم،مرور کنیم و ببینیم کدوم یکی توی ما ریشه کرده؟؟؟

بار خدایا به تو پناه می آورم از طغیان آز،
و تندی خشم
و چیره گی حسد،
و سستی صبر،
و کمی قناعت،
و
بدی اخلاق،
و زیاده روی در شهوت،
و پافشاری در عصبیت،
و
پیروی هوا و هوس،
و مخالفت با هدایت،
و خواب غفلت،
و کوشش بیش
از اندازه،
و انتخاب باطل بر حق،
و پافشاری بر
گناه،
و کوچک شمردن معصیت،
و بزرگ شمردن طاعت،
و فخر و مباهات با
ثروتمندان،
و تحقیر تهی دستان،
و کوتاهی در حق
زیردستان خود،
و ناسپاسی نسبت به آن که به ما خوبی کرده،
یا آنکه
ستمگری را یاری کنیم،
یا ستمدیده ای را تنها گذاریم،
یا آنچه را که حق ما نیست بخواهیم،

یا از آنچه را که نمی دانیم دم زنیم.

و پناه می بریم به تو از اینکه نیت داشته باشیم
به کسی خیانت ورزیم،
و در کردارمان خودپسندی نمائیم،
و آرزوهای خود را دور و دراز سازیم.

و
به تو پناه می بریم از زشتی باطن،
و ناچیز شمردن گناه،
و از چیره گی
شیطان در وجودمان و از اینکه روزگار ما را به سختی دراندازد،
یا سلطان بر ما جور و ستم روا دارد.


و به تو پناه می بریم از آلوده شدن به اسراف،
و بلای تنگ دستی.


و به تو پناه می بریم از سرزنش دشمنان،
و نیازمندی به همنوعان،
و از
زندگی در سختی،
و از مرگ ناگهانی و بدون توشه.

و به تو پناه می بریم از حسرت و اندوه
بزرگ،
و مصیبت سترگ،
و از بدترین تیره بختی،
و از بدفرجامی،

و ناامیدی از ثواب،
و فرود آمدن عذاب.

بارخدایا بر محمّد
و آلش درود فرست،
و مرا از همه این امور در پناه رحمتت جای ده و نیز همه
و مردان و ن مومن را،
ای مهربان ترین مهربانان.

شادی شهید ابوالقاسم یزدی نژاد صلوات


تبلیغ محدود به مکان و زمان خاصّ ی نیست، مرز و بوم ندارد. رسول اکرم صلی الله علیه وآله به سران کشورهای یمن، حبشه،
روم، ایران و یمامه دعوتنامه نوشتند و امام خمینی قدس سره نیز به رهبر بزرگترین قدرت های مارکسیستی نامه دعوت نوشتند.
در تاریخ می خوانیم: کشور تانزانیا و زنگبار در آفریقا از طریق تجّار فارس که با کشتی به آنجا سفر کرده بودند مسلمان
شدند.
در قرن یازدهم در جنگی که اتفاق افتاد یک عالم مسلمان اسیر شد، او را به روم بردند و این فقیه با تبلیغ خود اسلام را به
روم برد.
با هجرت یک عالم قزوینی به کشور چین اسلام به چین وارد شد. و مردم شمال کشور چاد از طریق چند زن مسلمان با اسلام
آشنا شدند.
این بود تاریخِ تبلیغ مسلمانان در قدیم، ولی امروزه کلیسا با ترجمه انجیل به 1200 زبان و ترویج مسیحیت از رادیوهای دنیا،
صدای خود را در سراسر جهان پخش می کند.

کتاب قرآن و تبلیغ استاد قرای(ء)تی


بسم الله الرحمن الرحیم

از امام علی (ع) درباره ی ایمان پرسش شد.فرمود:ایمان بر چهار پایه استوار است:

بر شکیبایی،یقین،عدالت وجهاد

شکیبایی که گفته شد حالا:

2-یقین:

  • یقین چهار شاخه دارد:

یبنایی زیرکانه

1
دریافت عالمانه 2
پند گرفتن از گذر زمان 3
تاسّی به سیره ی پیشینیان 4

کسی که زیرکانه دید حکمت برایش آشکار شد. و هرکس حکمت برایش آشکار شد عبرت آموخت و هرکس عبرت آموخت تو گویی در میان پیشینیان زیسته است


روزی مامون به امام رضا(ع)گفت:بزرگ ترین فضیلت امیرالمومنین(ع)که قرآن به آن دلالت می کند چیست؟

حضرت(ع)فرمود:آیه ی مباهله(آیه ی 61 سوره ی آل عمران)است.خداوند فرمود:فَمَن حاجَّکَ فیهِ مِن بَعدِ ما جاءَکَ مِنَ العِلمِ فَقُل تَعالَوا نَدعُ اَبناءَنا وَ اَبناءکُم وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُم وَ اَنفُسَنا وَ اَنفُسَکُم ثُمَّ نَبتَهِل فَنَجعَل لَّعنَتَ اللهِ علَی الکاذبین.(در این باره پس از دانشی که به دست آورده ای به هرکه با تو محاجه کند،بگو:بیایید پسرانمان و پسرانتان و نمان و نتان و خویشان نزدیکمان و خویشان نزدیکتان را فرابخوانیم و سپس مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.)رسول خدا(ص) برای مباهله امام حسن(ع) و امام حسین(ع) را دعوت کرد.هردو آنها فرزندش بودند.فاطمه(س) را هم دعوت کرد که از ن اشاره شده در آیه بود. اما امیرالمومنین(ع) را که فراخواند به حکم آیه ی شریفه او جان رسول خدا(ص) به شمار می رود.

 

 

+امروز روز خاتم بخشی آقا امیرالمومنین(ع) هم هست.

انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون اکاة و هم راکعون» ولیّ شما تنها خدا و پیامبر اوست و کسانی که ایمان آورده اند ؛ همان کسانی که نماز را بر پا می دارند و در حال رکوع، زکات می دهند.

+روزی که آیه ی تطهیر هم نازل شد.

إِنَّمَا یرِیدُ اللَّـهُ لِیذْهِبَ عَنکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَیطَهِّرَکمْ تَطْهِیرًا خدا فقط می خواهد آلودگی را از شما خاندان [پیامبر ]بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند.)سوره ی احزاب آیه ی 33

 

 

enlightenedعیداتون مبارک


  • امام ضمن حفظ آراستگی خود در خانه بر مرتب بودن ظاهرمرد در خانه اش تاکید می کرد.
  • پاکیزگی را از اخلاق پیامبران می شمرد.
  • وقتی می خواست میان مردم بیاید به سر و وضعش می رسید.
  • شانه:

مقید بود موهایش را شانه کند.سلیمان بن یحی می گوید:

یکی از روزها که امام رضا(ع) می خواست از خانه بیرون برود،شانه ای خواست و شروع کرد به شانه زدن به موهایش.سپس به من گفت:سلیمان،پدرم از پدران خود نقل کرده است که رسول خدا(ص)فرمود:هرکسی هفت بار موهای سر و صورتش را شانه بزند هرگز دردی سراغش نمی آید.

  • خضاب کردن و خودآرایی مردان را مایه ی افزایش پاکدامنی ن می دانست و تذکر می داد:بعضی زن ها چون شوهرانشان ژولیده بودند عفت را رها کردند.»
  • سرمه:

به سرمه کشیدن توصیه می کرد:هرکس که چشمش ضعیف است،قبل خواب سرمه بکشد:چهار بار در چشم راست و سه بار در چشم چپ.این کار باعث رویش مژه و افزایش بینایی چشم می شود.

 

 

خلاصه اینکه شیعه باید مثل امامش خوش تیپ باشهyes(البته با رعایت یه حد و مرز هایی)

کتاب بر مدار آفتاب»-سبک زندگی بر مدار حیات رضوی-محمد حسین پور امینی


شب اول محرم و آبان 1359 بود.از پادگان ابوذر بی سیم زدند که برادر هادی برای مراسم به پادگان بیاید.

می دانستم امیر منجر که از دوستان ابراهیم است در پادگان ابوذر مسی(ء)ولیت دارد. حدس زدم به خاطر آغاز ماه محرم مراسم گرفته اند.

به ابراهیم خبر دادم.او هم یکی از ماشین های موجود در سرپل ذهاب را تحویل گرفت و آمد جلوی محل استقرار نیروهای دستمال سرخ ها و مرا صدا زد. آمدم بیرون. ابراهیم گفت:بپر بالا باهم بریم پادگان ابوذر.

گفتم:اصغر وصالی نیست.ممکنه ناراحت بشه که من با شما

گفت:تو که اینجا کاری نداری.من به بچه ها می گم که با من اومدی.بعد به یکی از دوستانی که مسی(ء)ولیت داشت گفت و اجازه گرفت و حرکت کردیم.

خیلی مجلس باصفا و بی ریایی شد.ابراهیم می خواند و رزمندگان مستقر در پادگان سینه می زدند.

خلبان شیرودی و تعدادی از از خلبانان هوانیروز مستقر در پادگان به همراه بسیجی ها و پاسدارها و ارتشی ها دور هم جمع شده بودند و برمظلومیت سالر شهیدان اشک می ریختند.

 

 

 

ساعت تقریبا دوازده شب بود که مجلس تمام شد.حال معنوی عجیبی ایجاد شده بود.

آن شب خیلی خسته بودیم.قرار شد همانجا بخوابیم.

یکی از بچه های مخابرات پادگان وارد نماز خانه شد و گفت:برادر هادی،آقای وصالی پیام دادند که حتما امشب به سرپل برگردید.

ابراهیم داشت فکر می کرد که گفتم:آقا ابرام ول کن.الآن هوا تاریکه و داره به شدت بارون می یاد.بذار صبح می ریم.

ابراهیم بلند شد و گفت:پاشو بریم .اصغر وصالی بر ما ولایت داره.او فرمانده است و امرش واجبه

از کسی مثل ابراهیم که بارها با اصغر شوخی می کرد و می خندید،توقع این حرف را نداشتم!

او به من که شش سال ازش کوچک تر بودم درس داد.این حرف را سال ها آویزه ی گوشم کردم که امر فرمانده دستور ولایت و واجب است

 

سلام بر ابراهیم(2)|||||||||مرتضی پارساییان


اَلسَّلامُ عَلَیک یا رَسُولَ

سلام بر تو ای رسول

اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیک یا نَبِی اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیک یا مُحَمَّدَُ بْنَ عَبْدِ اللّهِ

خدا سلام بر تو ای پیغمبر خدا سلام بر تو ای محمد فرزند عبداللّه

اَلسَّلامُ عَلَیک یا خاتَِمَ النَّبِیینَ اَشْهَدُ اَنَّک قَدْ بَلَّغْتَ الرِّسالَةَ وَاَقَمْتَ

سلام بر تو ای خاتم پیمبران گواهی دهم که تو رسالت را رساندی و

الصَّلوةَ وَ اتَیتَ اَّکوةَ وَاَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَیتَ عَنِ الْمُنْکرِ

نماز را برپا داشتی و زکات دادی و امر کردی به معروف و نهی کردی از کار بد

وَعَبَدْتَ اللّهَ مُخْلِصاً حَتّی اَتیک الْیقینُ فَصَلَواتُ اللّهِ عَلَیک وَرَحْمَتُهُ

و عبادت کردی خدا را از روی اخلاص تا مرگ به سراغت آمد پس درودهای خدا بر تو باد و رحمتش

وَعَلی اَهْلِ بَیتِک الطّاهِرینَ

و بر خاندان پاکیزه ات

پس بایست نزد ستون پیش که از جانب راست قبر است رو به قبله که دوش چپ به جانب قبر باشد و دوش راست به جانب منبر که آن موضع رسول خداصلی الله علیه و آله است و بگو:

اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلا اللّهُ وَحْدَهُ لا شَریک لَهُ

گواهی دهم که معبودی نیست جز خدای یگانه ای که شریک ندارد

وَاَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ وَاَشْهَدُ اَنَّک رَسُولُ اللّهِ وَاَنَّک

و گواهی دهم که محمد بنده و رسول او است و گواهی دهم که توئی رسول خدا و همانا

مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِاللّهِ وَاَشْهَدُ اَنَّک قَدْ بَلَّغْتَ رِسالاتِ رَبِّک وَنَصَحْتَ

توئی محمد بن عبداللّه و گواهی دهم که رسالت پروردگارت را رساندی و برای

لاُِمَّتِک وَجاهَدْتَ فی سَبیلِ اللّهِ وَعَبَدْتَ اللّهَ حَتّی اَتیک الْیقینُ

امتت خیرخواهی کردی و در راه خدا جهاد کردی و خدا را پرستش کردی تا مرگت فرا رسید

بِالْحِکمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَاَدَّیتَ الَّذی عَلَیک مِنَ الْحَقِّ وَاَنَّک

بوسیله حکمت و پند نیک و آنچه را از حق به عهده داشتی ادا کردی و براستی تو

قَدْ رَؤُفْتَ بِالْمُؤْمِنینَ وَغَلُظْتَ عَلَی الْکافِرینَ فَبَلَّغَ اللّهُ بِک اَفْضَلَ

نسبت به مؤ منان مهربان و نسبت به کافران سخت گیر بودی خدایت به بهترین

شَرَفِ مَحَلِّ الْمُکرَّمینَ اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی اِسْتَنْقَذَنا بِک مِنَ الشِّرْک

شرافت جایگاه گرامیان برساند ستایش خدائی را است که ما را بوسیله جناب تو از شرک

وَالضَّلالَةِ اَللّهُمَّ فَاجْعَلْ صَلَواتِک وَصَلَواتِ مَلاَّئِکتِک الْمُقَرَّبینَ

و گمراهی نجات بخشید خدایا پس درودهای خود و درودهای فرشتگان مقربت

وَاَنْبِیاَّئِک الْمُرْسَلینَ وَعِبادِک الصّالِحینَ وَاَهْلِ السَّمواتِ

و پیمبران مرسلت و بندگان شایسته ات و ساکنان آسمانها

وَالاْرَضینَ وَمَنْ سَبَّحَ لَک یا رَبَّ الْعالَمینَ مِنَ الاْوَّلینَ وَالاْ خِرینَ

و زمینها و هر که را برای تو ای پروردگار جهانیان تسبیح گویند از اولین و آخرین

عَلی مُحَمَّدٍ عَبْدِک وَرَسُولِک وَنَبِیک وَاَمینِک وَنَجِیک وَحَبیبِک

همه را یکجا قرار ده برای محمد بنده و رسولت و پیامبرت و امین (بر وحیت ) و همرازت و حبیبت

وَصَفِیک وَخآصَّتِک وَ صَفْوَتِک وَخِیرَتِک مِنْ خَلْقِک اَللّهُمَّ اَعْطِهِ

و دوست خالص و مخصوصت و برگزیده و منتخب تو از میان خلقت خدایا به محمد درجه

الدَّرَجَةَ الرَّفیعَةَ وَ اتِهِ الْوَسیلَةَ مِنَ الْجَّنَةِ وَابْعَثْهُ مَقاماً مَحْمُوداً

بلندی عطا فرما و مقام وسیله را در بهشت به او بده و به مقام پسندیده ای او را برگزین

یغْبِطُهُ بِهِ الاْوَّلُونَ وَالاْ خِرُونَ اَللّهُمَّ اِنَّک قُلْتَ وَلَوْ اَنَّهُمْ اِذْ ظَلَمُوا

که غبطه خورند به او اولین و آخرین خدایا تو فرمودی ((و اگر ایشان در آن هنگام که به خود ستم کردند

اَنْفُسَهُمْ جآؤُک فَاسْتَغْفَرُوا اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ

به نزد تو آیند و از خدا آمرزش خواهند و پیغمبر هم برای ایشان آمرزش بخواهد همانا بیابند خدای را

تَوّاباً رَحیماً وَاِنّی اَتَیتُک مُسْتَغْفِرًا تآئِباً مِنْ ذُنُوبی وَاِنّی اَتَوَجَّهُ بِک

بسیار توبه پذیر و مهربان )) و من آمرزشخواهانه به درگاهت آمده و توبه از گناهانم کردم و من بوسیله تو

اِلَی اللّهِ رَبّی وَرَبِّک لِیغْفِرَ لی ذُنُوبی

رو به خدائی کرده ام که پروردگار من و تو است تا بیامرزد گناهانم را

و اگر تو را حاجتی باشد بگردان قبر مطهّر را در پشت کتف خود و رو به قبله کن و دستها را بردار و حاجت خود را بطلب بدرستی که سزاوار است که برآورده شود اِنْشاءَاللّهُ تَعالی و ابن قولویه به سند معتبر روایت کرده از محمّد بن مسعود که گفت دیدم حضرت صادق علیه السلام را که به نزد قبر حضرت رسول صَلَّی اللَّهِ عَلِیهِ وَاله آمد ودست مبارک خود را بر قبر گذاشت و گفت:

اَسْئَلُ اللّهَ الَّذِی اجْتَباک وَاخْتارَک وَهَداک

می خواهم از خدائی که تو را برگزید و انتخابت فرمود و راهنمائیت کرده

وَهَدی بِک اَنْ یصَلِّی عَلَیک

و بوسیله ات دیگران را هدایت فرمود که بر تو درود فرستد پس فرمود:

اِنَّ اللّهَ وَمَلاَّئِکتَهُ یصَلُّونَ عَلَی النَّبِی یا اَیهَا الَّذینَ امَنُوا صَلّوُا عَلَیهِ وَسَلِّمُوا تَسْلیما

همانا خدا و فرشتگانش درود فرستند بر پیغمبر ای کسانی که ایمان آورده اید درود فرستید بر او و تحیت فرستید تحیتی کامل.


بسم الله الرحمن الرحیم

.بنابراین وسیله هم به معناى تقرّب جستن است و هم به معناى چیزى است که باعث تقرّب به دیگرى مى شود و این یک مفهوم وسیع و گسترده اى دارد. به آیات قرآن مجید باز مى گردیم.
در قرآن مجید واژه وسیله در دو آیه به کار رفته است. اوّل آیه 35 سوره مائده است که مى گوید: (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ وَجَاهِدُوا فِى سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ). مخاطب در این آیه همه افراد با ایمانند. در این جا سه دستور داده شده است: اوّل دستور به تقوا، دوّم دستور به انتخاب وسیله، وسیله اى که ما را به خدا نزدیک کند و سوّم دستور به جهاد در راه خدا. نتیجه مجموع این صفات، (تقوا و توسّل و جهاد) همان چیزى است که در آخر آیه آمده است:
لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ; این باعث فلاح و رستگارى شماست».

 
دوّمین موردى که وسیله در قرآن مجید به کار رفته، آیه 57 سوره اسراء است. براى فهم معناى آیه 57 باید به آیه 56 برگردیم که مى فرماید : (قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُمْ مِّنْ دُونِهِ فَلاَ یَمْلِکُونَ کَشْفَ الضُّرِّ عَنکُمْ وَلاَ تَحْوِیلا); اى پیغمبر بگو : کسانى را که غیر از خدا مى خوانید و معبود خود مى دانید آنها را بخوانید، مشکلى را حل کنند آنها هیچ مشکلى را از شما نمى توانند حل کنند و هیچ تغییر و دگرگونى ایجاد کنند».
 
با توجّه به جمله قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ» معلوم مى شود منظور از این آیه بت ها و امثال آنها نیست، چون الذین» براى ذوى العقول (صاحبان عقل) است، بلکه منظور از آن فرشتگانى است که آنها مى پرستیدند یا حضرت مسیح است که گروهى به عنوان معبود پرستش او مى کردند.
 
این آیه مى گوید نه فرشتگان و نه حضرت مسیح نمى توانند مشکل شما را حل کرده و کشف ضرّ کنند.
آیه بعد مى گوید: (أُوْلَئِکَ الَّذِینَ یَدْعُونَ یَبْتَغُونَ إِلَى رَبِّهِمْ الْوَسِیلَةَ);یعنى خود اینها (حضرتمسیح و فرشتگان) کسانى هستند که به درگاه خدامى روند و با وسیله اى به او تقرّب مى جویند، وسیله اى که (أَیُّهُمْ أَقْرَبُ);هر وسیله اى که نزدیک تر باشد»، (وَیَرْجُونَ رَحْمَتَهُ); و امید به رحمت خدا دارند»، (وَیَخَافُونَ عَذَابَهُ); از عذاب خداوند مى ترسند» چرا که (إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ کَانَ مَحْذُوراً);
عذاب پروردگارت چیزى است که از آن هر کسى وحشت دارد».

 
اشتباه بزرگ وهّابیان این است که تصوّر مى کنند مفهوم توسّل به اولیاءالله این است که آنها را کاشف الضر بدانند یعنى برطرف کننده زیان ها و مشکلات. تصوّر مى کنند آنها را مستقلاّ سرچشمه قضاى حاجات و دفع کربات مى دانند، در حالى که معناى توسّل این نیست. آیاتى که وهّابیان به آن توسّل جسته اند آیاتى است که درباره عبادت است، در حالى که هیچ کس عبادت اولیاءالله نمى کند.
 
ما وقتى به پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) متوسّل مى شویم، آیا عبادت پیغمبر مى کنیم؟ آیا ما پیغمبر را مستقلّ در تأثیر و کاشف الضر مى دانیم؟ توسّلى که قرآن مجید به آن دعوت کرده این است که به آن وسیله به خدا نزدیک شویم. یعنى این ها در پیشگاه خدا شفاعت مى کنند، همین چیزى که ما در شفاعت گفتیم.
در واقع ماهیّت توسّل با ماهیّت شفاعت یکى است. آیات زیادى دلیل بر شفاعت و دو آیه هم درباره توسّل است، و جالب این که در آیه 57 سوره مائده جمله (أیّهم أقرب) مى گوید، فرشتگان و حضرت مسیح هم وسیله اى براى خود انتخاب مى کنند وسیله اى که نزدیک تر است. هم» ضمیر جمع عاقل است یعنى به صالحین و اولیاءالله متوسّل مى شوند. هر کدام از این صالحین که به خدا نزدیک ترند. ±
 
*ویژه نامه ی ولادت پیامبر اکرم(ص) و امام صادق(ع)
از کتاب شیعه پاسخ می گوید،آیت العظمی مکارم شیرازی

منبع


بسم الله الرحمن الرحیم

نکات اساسی برای برقراری ارتباطی مؤثر با افراد دارای معلولیت:

رفتار مؤدبانه :با افراد دارای معلولیت باید با رفتاری مناسب، باوقار، محترمانه و قابل‌احترام داشته باشیم. آداب گفت‌وگو هنگام گفت‌وگو با افراد دارای معلولیت مستقیم و چهره به چهره با وی صحبت کنیم. هنگام ملاقات با فرد دارای معلولیتی که از رابط ناشنوا استفاده می‌کند یا بر روی ویلچر نشسته است؛ پرسش‌های خود را بدون واسطه از خود او بپرسیم نه آنکه از رابط ناشنوا یا همراهش سؤال کنیم.

رفتار عادی و معقولانه :در برقراری ارتباط با افراد دارای معلولیت خیلی عادی مانند دیگران رفتار کنیم! نه مانند افراد خردسال با لحن و کلماتی کودکانه.

شیوه درخواست: اگر از افراد دارای معلولیت تقاضای داریم، با او در میان بگذاریم؛ نگران اینکه وی می‌تواند آن کار را انجام دهد یا خیر نباشیم. جلب اعتماد و اطمینان مقدم بر کمک کردن تجربه‌های ناخوشایند برخی افراد دارای معلولیت ممکن است، حمایت دیگران را تمسخر یا تحقیر ‌حساب کنند با رفتار مناسب، اعتماد، اطمینان آنها را جلب نمائیم.

خودداری از رفتار ترحم‌آمیز :کلماتی که بار معنایی منفی دارد در روحیه افراد دارای معلولیت تأثیر منفی به‌جا می‌گذارد. نمی‌توانی، قادر نیستی، ضعیف هستی، برایت خطر دارد،بگذار کمکت کنم و . را به کار نبریم.

شناخت سوءاستفاده از معلولیت: ممکن است؛ رفتار ترحم‌آمیز مردم باعث سوءاستفاده برخی افراد دارای معلولیت با قصد شیادی، تکدی‌گری، ی و فرصت‌طلبی شود.

توجه به توانایی‌ها :معلولیت به معنای ناتوانی مطلق نیست، همه در زندگی فردی و اجتماعی دارای استعدادها و توانمندی‌هایی هستند که در شرایط مناسب شکوفا خواهد شد.

ارتباط شفاف و صادقانه :ابهام یا مشکل ارتباطی و تعاملی با افراد دارای معلولیت را بدون رودربایستی با او در میان بگذارید و برای رفع آن از خودش کمک بگیریم.

عدم کنجکاوی بی‌مورد: سؤال کردن درباره علت معلولیت، ورود بی‌دلیل به حریم خصوصی افراد دارای معلولیت است،اگر ضرورتی دارد، دلایل پرسش و محرمانگی اطلاعات را یادآوری کنیم.

درک شرایط خاص و محدودیت‌ها :به دلیل برخی محدودیت‌ها کُند انجام دادن کارها برای افراد دارای معلولیت طبیعی است با درک شرایط آ‌نها اجازه بدهیم با آرامش اعمال خود را انجام دهند.

آداب احوالپرسی در ملاقات با افراد دارای معلولیت: اجازه بدهید، ابتدا آنها دست بدهند. اگر این کار برایشان مشکل بود با تبسم و نشانه ادای احترام (دست بر سینه یا چشم گذاشتن) احوالپرسی کنیم.

اجتناب از برچسب زدن، توهین و تمسخر کردن :کلماتی مانند: دیوانه، منگول، عقب‌افتاده، خنگ، افلیج یا فلج، چلاق، کودن، احمق، تشنجی، کوتوله و … خطاب به افراد دارای معلولیت صحیح نیست، از آنها استفاده نکنیم. از عنوان معلولیت به‌جای اسم افراد برای معرفی یا شناساندن آنها جدا خودداری کنیم.

راه‌های صحیح کمک کردن:این افراد کمی از پیشنهاد کمک گرفتن ناراحت می شوند، نگران اینکه افراد دارای معلولیت، پیشنهاد کمک ما را توهین تلقی کنند، نباشیم. برخی افراد دارای معلولیت به دلیل تجربه‌های ناخوشایند، خجالت کشیدن یا ضعیف به نظر رسیدن، برای کمک گرفتن پیش‌قدم نمی‌شوند. مثلاً برای عبور از خیابان خیلی عادی از او بپرسیم: "اگر برای رد شدن از خیابان کمک نیاز دارید، من در خدمت هستم" تجهیزات توانبخشی شامل‌: ویلچر، عصا، عصای سفید، واکر و . وسایل شخصی و حریم خصوصی افراد دارای معلولیت است. بدون اجازه به آنها دست نزنیم و جابه‌جایشان نکنیم.

 

#احترام به حریم اجتماعی به نشانه احترام، هنگام سخن گفتن روی زانو بنشینیم و با آنها هم ارتفاع شویم. از پارک کردن اتومبیل خود در محل پارک خودروی افراد دارای معلولیت حتماً پرهیز کنیم. از نشستن روی صندلی افراد دارای معلولیت در وسایل حمل و نقل عمومی خودداری کنیم. رانندگان ناوگان حمل و نقل عمومی از پذیرش مسافرانی که از ویلچر استفاده می‌کنند، خودداری نکنند. هنگام عبور از خط کشی عابر پیاده به سلامتی و ایمنی افراد دارای معلولیت ویلچرنشین توجه بیشتری نشان دهیم. توسعه دسترس‌پذیری فیزیکی حق عمومی افراد دارای معلولیت و وظیفه اجتماعی همه‌ی ماست، حتی‌المقدور به آن عمل کنیم. برای حذف موانع فیزیکی از معابر و گذرگاه‌ها و بوستان‌ها باید به حذف موانع ذهنی و ارتقا فرهنگ عمومی جامعه توجه کنیم. پذیرش توانایی‌ها و توانمندی‌های افراد دارای معلولیت بیش از اثبات آنها، به تغییر زاویه نگاه جامعه و مردم نیاز دارد.

رعد خیریه‌ای برای توانمندسازی افراد دارای معلولیت

متنی از بادصبا همراز سحرخیزان، همراه برنامه ریزان www.badesaba.ir

*شادی شهید علیرضا امینی نقندر صلوات.

 


بسم الله الرحمن الرحیم

.پاسخی به وهابیان
بنابراین وسیله هم به معناى تقرّب جستن است و هم به معناى چیزى است که باعث تقرّب به دیگرى مى شود و این یک مفهوم وسیع و گسترده اى دارد. به آیات قرآن مجید باز مى گردیم.
در قرآن مجید واژه وسیله در دو آیه به کار رفته است. اوّل آیه 35 سوره مائده است که مى گوید: (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ وَجَاهِدُوا فِى سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ). مخاطب در این آیه همه افراد با ایمانند. در این جا سه دستور داده شده است: اوّل دستور به تقوا، دوّم دستور به انتخاب وسیله، وسیله اى که ما را به خدا نزدیک کند و سوّم دستور به جهاد در راه خدا. نتیجه مجموع این صفات، (تقوا و توسّل و جهاد) همان چیزى است که در آخر آیه آمده است:
لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ; این باعث فلاح و رستگارى شماست».

 
دوّمین موردى که وسیله در قرآن مجید به کار رفته، آیه 57 سوره اسراء است. براى فهم معناى آیه 57 باید به آیه 56 برگردیم که مى فرماید : (قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُمْ مِّنْ دُونِهِ فَلاَ یَمْلِکُونَ کَشْفَ الضُّرِّ عَنکُمْ وَلاَ تَحْوِیلا); اى پیغمبر بگو : کسانى را که غیر از خدا مى خوانید و معبود خود مى دانید آنها را بخوانید، مشکلى را حل کنند آنها هیچ مشکلى را از شما نمى توانند حل کنند و هیچ تغییر و دگرگونى ایجاد کنند».
 
با توجّه به جمله قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ» معلوم مى شود منظور از این آیه بت ها و امثال آنها نیست، چون الذین» براى ذوى العقول (صاحبان عقل) است، بلکه منظور از آن فرشتگانى است که آنها مى پرستیدند یا حضرت مسیح است که گروهى به عنوان معبود پرستش او مى کردند.
 
این آیه مى گوید نه فرشتگان و نه حضرت مسیح نمى توانند مشکل شما را حل کرده و کشف ضرّ کنند.
آیه بعد مى گوید: (أُوْلَئِکَ الَّذِینَ یَدْعُونَ یَبْتَغُونَ إِلَى رَبِّهِمْ الْوَسِیلَةَ);یعنى خود اینها (حضرتمسیح و فرشتگان) کسانى هستند که به درگاه خدامى روند و با وسیله اى به او تقرّب مى جویند، وسیله اى که (أَیُّهُمْ أَقْرَبُ);هر وسیله اى که نزدیک تر باشد»، (وَیَرْجُونَ رَحْمَتَهُ); و امید به رحمت خدا دارند»، (وَیَخَافُونَ عَذَابَهُ); از عذاب خداوند مى ترسند» چرا که (إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ کَانَ مَحْذُوراً);
عذاب پروردگارت چیزى است که از آن هر کسى وحشت دارد».

 
اشتباه بزرگ وهّابیان این است که تصوّر مى کنند مفهوم توسّل به اولیاءالله این است که آنها را کاشف الضر بدانند یعنى برطرف کننده زیان ها و مشکلات. تصوّر مى کنند آنها را مستقلاّ سرچشمه قضاى حاجات و دفع کربات مى دانند، در حالى که معناى توسّل این نیست. آیاتى که وهّابیان به آن توسّل جسته اند آیاتى است که درباره عبادت است، در حالى که هیچ کس عبادت اولیاءالله نمى کند.
 
ما وقتى به پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) متوسّل مى شویم، آیا عبادت پیغمبر مى کنیم؟ آیا ما پیغمبر را مستقلّ در تأثیر و کاشف الضر مى دانیم؟ توسّلى که قرآن مجید به آن دعوت کرده این است که به آن وسیله به خدا نزدیک شویم. یعنى این ها در پیشگاه خدا شفاعت مى کنند، همین چیزى که ما در شفاعت گفتیم.
در واقع ماهیّت توسّل با ماهیّت شفاعت یکى است. آیات زیادى دلیل بر شفاعت و دو آیه هم درباره توسّل است، و جالب این که در آیه 57 سوره مائده جمله (أیّهم أقرب) مى گوید، فرشتگان و حضرت مسیح هم وسیله اى براى خود انتخاب مى کنند وسیله اى که نزدیک تر است. هم» ضمیر جمع عاقل است یعنى به صالحین و اولیاءالله متوسّل مى شوند. هر کدام از این صالحین که به خدا نزدیک ترند. ±
 
*ویژه نامه ی ولادت پیامبر اکرم(ص) و امام صادق(ع)
از کتاب شیعه پاسخ می گوید،آیت العظمی مکارم شیرازی

منبع

 
شادی شهید سید مهدی حسینی نژاد صلوات

بسم الله الرحمن الرحیم

 

امروز داشتم به این فکر می کردم که بعضی کارها چه قدر زود برایمان عادی می شود.فکر می کردم مثلا ده سال پیش اگر یک خانم پاچه های شلوارش را بالا می کشید و در خیابان راه می رفت چه طور نگاهش می کردیم؟ یا اگر یک آقا با شلوارک در خیابان راه می افتاد یا یک ماشین صدای ضبطش را آنقدر بلند می کرد که صدایش تا چند چهار راه آنورتر هم می رسید؟

تصمیم گرفتم برام عادی نشه.

تصمیم گرفتم هربار که یک کار اشتباه می بینم یا حتی مهم تر ،می کنم.برام عادی نشه.اگه گناهی رو تکرار می کنم هربار اونقدر برام زشت باشه که از خودم خجالت بکشم(البته امید به رحمت خدا سرجاش!)

تصمیم گرفتم این جمله رو بذارم کنار(همه می کنن،همه می گن،همه همین جوری ان)

یکی از دوستام خیلی قشنگ می گفت:اینقدر خدا تو قرآن می گه اکثر الناس لا یعلمون دلیل داره!!!(با کمی تلخیص)

تصمیم گرفتم بشینم نوع حرف زدن،نوع لباس پوشیدن،نوع رفتار هام و خلاصه سرتاپام رو یه دور چک کنم ببینم خدایی نکرده تو فرمول اکثرالناس لا یعلمون جا می گیره یا نه

خدا قوت.

*صلوات برای شادی شهید عباسعلی فنایی


 

علامه طباطبایی رمحة الله علیه می فرمودند:

چون به نجف اشرف برای تحصیل نایل شدم از نقطه نظر قرابت و خویشاوندی و رحمیت گاهگاهی به محضر مرحوم قاضی شرفیاب می شدم.تا یک روز در مدرسه ای ایستاده بودم که مرحوم قاضی از آنجا عبور می کردند.چون به من رسیدند دست خود را روی شانه ی من گذاردند و گفتند :

ای فرزند!

دنیا می خواهی نماز شب بخوان

آخرت می خواهی نماز شب بخوان

شادی شهید هاشم واحدالعین صلوات

 


 

چگونه لبی بخندد که در آن جمع ابراهیم(هندوزاده)نباشد؟

چگونه لبی بخندد که در آن جمع محمد(نصراللهی)نباشد؟

چگونه لبی بخندد که در آن جمع علمدار لشکر ثارالله احمد امینی نباشد؟

چگونه لبی بخندد که طلبه شجاع و ایثار گر حسن یزدانی نباشد؟

چگونه لبی بخندد که عارف ما عاشق ما مخلص ما (محمد)حسین(یوسف اللهی) آقای ما نباشد؟

مادران شهدا

امروز در جمع این پنج تن ما حمزه ای داریم که به منزله حمزه سیدالشهدا که در جنگ احد پیامبر فرمودند:حمزه گریه کن ندارد.

مادر هندوزاده!مادر ذوالفقاری!مادر یزدانی!مادر شهدا!محمد نصراللهی مادر ندارد.

.

مردم!

خدا می داند که آخرین گفتار همه بسیجی های مظلوم و همه پا ها وهمه مستضعفین جبهه ها و همه گردن کج ها در پیشگاه خدا این بود:خدایا!نیاید آن روزی که ماببینیم ملت ما سرافکنده است.

خدایا!در این 22بهمن ملت ما را سربلند کن.

سخنرانی حاج قاسم سلیمانی در تشییع شهدای والفجر8

برگرفته از کتاب حاج قاسم،جستاری در خاطرات حاج قاسم سلیمانی،انتشارات یا زهرا(س)

پیشکشیِ شهید قاسم سلیمانی ،صلوات


آیه بعد به یکی از مهمترین نعمتها بعد از نعمت آفرینش انسان،اشاره کرده می افزاید:"خداوند بیان را به او تعلیم کرد"( عَلَّمَهُ الْبَیٰانَ ).

"بیان"از نظر مفهوم لغت معنی گسترده ای دارد،و به هر چیزی گفته می شود که مبین و آشکار کننده چیزی باشد،بنا بر این نه فقط نطق و سخن را شامل می شود که حتی کتابت و خط و انواع استدلالات عقلی و منطقی که مبین مسائل مختلف و پیچیده است همه در مفهوم بیان جمع است،هر چند شاخص این مجموعه همان"سخن گفتن"است.

گرچه ما به خاطر عادت به سخن گفتن آن را مساله ساده ای فکر می کنیم، ولی در حقیقت سخن گفتن از پیچیده ترین و ظریف ترین اعمال انسان است، بلکه می توان گفت هیچ کاری به این ظرافت و پیچیدگی نیست! زیرا از یک سو دستگاههای صوتی برای ایجاد اصوات مختلف با یکدیگر همکاری می کنند،ریه هوا را در خود جمع می کند و آن را تدریجا از حنجره بیرون می فرستد،تارهای صوتی به صدا در می آیند،و صداهای کاملا متفاوت که بعضی نشانه رضا و دیگری خشم و دیگری استمداد و دیگری تکلم و دیگری محبت یا عداوت است ایجاد می کنند،سپس این صداها با کمک زبان و لبها و دندانها و فضای دهان،حروف الفبا را با سرعت و ظرافت خاصی به وجود می آورند، و به تعبیر دیگر آن صدای ممتد و یک نواخت که از حنجره بیرون می آید به اشکال و اندازه های مختلف بریده می شود و حروف از آن تشکیل می گردد.

از سوی دیگر مساله وضع لغات پیش می آید که انسان بر اثر پیشرفت فکری لغات گوناگون برای انواع نیازهای مادی و معنویش وضع می کند، و عجب اینکه هیچگونه محدودیتی برای انسان در وضع لغات نیست،و تعدادزبانهای موجود در دنیا به قدری زیاد است که دقیقا نمی توان آنها را احصا کرد، و حتی با گذشت زمان لغات و زبانهای جدیدی تدریجا تشکیل می شود.

بعضی تعداد زبانهای موجود در دنیا را سه هزار زبان!می دانند،و بعضی این عدد را بالاتر از این ذکر کرده اند ولی به نظر می رسد که هدف،شمارش اصول السنه بوده و گرنه اگر زبانهای محلی را در نظر بگیریم مطلب از این هم فراتر خواهد بود تا آنجا که گاه دیده شده دو روستای مجاور با دو زبان مختلف محلی صحبت می کنند.

از سوی سوم مساله تنظیم جمله بندیها و استدلالات یا بیان احساسات از طریق عقل و فکر پیش می آید که روح بیان و نطق است،و به همین دلیل سخن گفتن مخصوص انسانهاست.

درست است که بسیاری از حیوانات برای تفهیم نیازهایشان اصوات مختلفی ایجاد می کنند،ولی تعداد این اصوات بسیار محدود و گنگ و مبهم است،در حالی که بیان به صورت گسترده و نامحدود در اختیار انسانها قرار دارد،چرا که خداوند قدرت فکری لازم را برای سخن گفتن به آنها بخشیده است.

از اینها که بگذریم اگر نقش"بیان"را در تکامل و پیشرفت زندگی انسانها،و پیدایش و ترقی تمدنها در نظر بگیریم یقین خواهیم کرد که اگر این نعمت بزرگ نبود انسان هرگز نمی توانست تجربیات و علوم خود را به سادگی از نسلی به نسل دیگر منتقل سازد،و باعث پیشرفت علم و دانش و تمدن و دین و اخلاق گردد،و اگر یک روز این نعمت بزرگ از انسانها گرفته شود جامعه انسانی به سرعت راه قهقرا را پیش خواهد گرفت،و هر گاه بیان را به معنی وسیع آن که شامل خط و کتابت و حتی انواع هنرها می شود تفسیر کنیم نقش

فوق العاده مهم آن در زندگی انسانها روشنتر می گردد.

اینجاست که می فهمیم چرا بعد از نعمت خلقت انسان سخن از تعلیم بیان در این سوره رحمن که مجموعه ای است از مواهب پروردگار به میان آمده

فَبِأَیِّ آلاٰءِ رَبِّکُمٰا تُکَذِّبٰانِ

منبع:تفسیر نمونه

شادی شهید عبدالرحیم ربانی شیرازی صلوات


چه بنویسم از آن گودال از آن قعر السجون از زخم

از آن زندان که حکم روضه‌های قتلگاهی داشت

تمام کشور من کاظمین کوچک مردی‌ست

که در هر گوشه‌ای از خاک ایران بارگاهی داشت

 تمام سرزمینم غرق در موسی بن جعفر شد

تو حوّل حالنایی حال و روزم با تو بهتر شد

 تو مثل جان درون خاک من هر گوشه پنهانی

تو شیرازی خراسانی قمی آری تو ایرانی

کنون دریای طوفانی‌ست ایران ناخدایی کن

نمک گیر تبار توست این کشور دعایی کن

دلم روشن نگاهم گرم حالم احسن الاحوال

به لطف روضه‌های تو چه سالی می‌شود امسال

که ایران در تو می‌بیند بهار سرزمینش را

کنار سفره باب الحوائج هفت سینش را

حمیدرضا برقعی

تقدیم شهیدسیدرضا کامیاب صلوات


بسم الله الرحمن الرحیم

درس سوّم فلسفه آفات و شرور

از قدیم ترین ایام تا امروز گروهی از ناآگاهان بر عدالت خدا خرده گرفته اند، و مسائلی را مطرح نموده اند که به اعتقاد آنها با عدالت خدا سازگار نیست، و حتّی گاه آنها را نه تنها دلیل بر نفی عدالت که دلیلی بر انکار وجود خدا پنداشته اند!

از جمله، وجود حوادث ناگوار مانند طوفان ها و زله ها و مصائب دیگر که همگانی است.

و همچنین تفاوت هایی که در میان انسان ها دیده می شود.

و نیز شرور و آفت هایی که دامن انسان یا نباتات و موجودات دیگر را می گیرد.

این بحث گاهی در ضمن بحث های مربوط به خداشناسی در برابر مادّیّین مطرح می شود و گاه در بحث عدل پروردگار و ما آن را در این بحث طرح

می کنیم.

و برای این که بدانیم تا چه اندازه در تحلیل دقیق، این پندارها نادرست است، باید بحث مشروحی در این زمینه داشته باشیم و امور زیر را دقیقاً بررسی کنیم.

50 درس اصول عقائد برای جوانان، ص: 94

1- قضاوت نسبی و معلومات محدود

معمولًا همه ما در قضاوت های خود و تشخیص مصداق ها روی رابطه ای که اشیاء با ما دارند تکیه می کنیم. مثلًا می گوییم فلان چیز دور یا نزدیک است یعنی نسبت به ما.

یا فلان کس قوی یا ضعیف است، یعنی با مقایسه به وضع روحی یا جسمی ما، او دارای چنین حالتی است. در مسائل مربوط به خیر و شر و آفت و بلا نیز داوری مردم غالباً همین گونه است.

مثلًا اگر بارانی در سطح منطقه ببارد، ما کار نداریم که تأثیر این باران در مجموع چگونه بوده است، ما تنها به محیط زندگی و خانه و مزرعه خودمان، و یا حداکثر شهرمان نگاه می کنیم، اگر اثر مثبتی داشته می گوییم نعمت الهی بود، اگر منفی بوده نام بلا» بر آن می گذاریم.

هنگامی که ساختمان فرسوده را برای نوسازی ویران می کنند و ما به عنوان یک راهگذر تنها از گَرد و غبار آن سهمی داریم می گوییم چه حادثه شری است، هر چند در آینده در آنجا بیمارستانی ساخته شود که افراد دیگری از آن استفاده کنند، و هر چند در مثال باران، در مجموع منطقه اثرات مثبتی پیدا شده باشد.

در قضاوت سطحی و عادی نیش مار را آفت و شر می شمریم، بی خبر از این که همین نیش و زهر یک وسیله مؤثّر دفاعی برای این حیوان است، و غافل از این که گاهی از همین زهر، داروهای حیات بخش می سازند که جان هزاران 

انسان را نجات می دهد.

بنابراین اگر ما بخواهیم گرفتار اشتباه نشویم باید به معلومات محدودخود نگاه نکنیم، و در قضاوت ها تنها روی روابط اشیا با خودمان ننگریم بلکه تمام جوانب را در نظر بگیریم و قضاوت همه جانبه کنیم.

اصولًا حوادث جهان مانند حلقه های زنجیر به هم پیوسته است:

طوفانی که امروز در شهر ما می وزد و باران سیل آسائی که فرو می ریزد یک حلقه از این سلسله طولانی است که با حوادث نقاط دیگر کاملًا به هم مربوط است، و همچنین با حوادثی که در گذشته» روی داده یا در آینده» روی می دهد ارتباط دارد.

نتیجه این که انگشت روی یک قسمت کوچک گذاردن و درباره آن قضاوت قطعی کردن از منطق و عقل دور است.

آنچه قابل انکار است آفرینش شر مطلق» است امّا اگر چیزی از جهاتی خیر و از یک جهت شر است و خیر آن غلبه دارد بی مانع است، یک عمل جرّاحی از جهاتی ناراحت کننده و از جهات بیشتری مفید است بنابراین خیر نسبی است.

باز برای توضیح بیشتر به مثال زله دقّت می کنیم: درست است که در یک نقطه ویرانی هایی به بار می آورد امّا ارتباط زنجیره ای آن را با مسائل دیگر در نظر بگیریم چه بسا قضاوت ما عوض شود.

آیا زله مربوط به حرارت و بخارات درون زمین است یا مربوط به جاذبه ماه که پوسته خشک و جامد زمین را به سوی خود می کشد و گاه می شکند، و یا مربوط به هر دو است؟ دانشمندان نظرات گوناگونی اظهار کرده اند.

ولی هر کدام اینها باشد باید آثار دیگر آن را در نظر گرفت، یعنی باید

بدانیم که حرارت درون زمین چه اثری در ایجاد منابع نفتی که مهم ترین ماده انرژی زا در عصر ماست و همچنین تولید زغال سنگ و مانند آن می گذارد؟! بنابراین خیر نسبی است.

و نیز جزر و مد حاصل از جاذبه ماه در دریاها چقدر برای زنده نگاه داشتن آب دریاها، و موجودات آن و گاه آبیاری سواحل خشک در آنجا که آبهای شیرین به دریا می ریزد تأثیر دارد، آن نیز خیر نسبی است.

اینجاست که می فهمیم قضاوت های نسبی و معلومات محدود ماست که این امور را به صورت نقاط تاریک در صحنه آفرینش جلوه گر ساخته است، و هر قدر در ارتباط و پیوند حوادث و پدیده ها بیشتر بیندیشیم به اهمیّت آن مطلب آشناتر می شویم.

قرآن مجید به ما می گوید: و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا»؛

بهره شما از علم و دانش اندک است».

و با این علم و دانش اندک نباید در قضاوت عجله کرد.

***

2- حوادث ناخوشایند و هشدارها

همه ما افرادی را دیده ایم که وقتی غرق نعمتی می شوند گرفتار غرور و خودبینی» می گردند، و در این حالت بسیاری از مسائل مهم انسانی و وظایف خود را به دست فراموشی می سپارند.

و نیز همه ما دیده ایم که در هنگام آرام بودن اقیانوس زندگی و راحتی و آسایش کامل چگونه یک حالت خواب زدگی و غفلت» به انسان دست می دهد که اگر این حالت ادامه یابد منجر به بدبختی انسان می گردد.

بدون شک قسمتی از حوادث ناخوشایند زندگی برای پایان دادن به آن حالت غرور، و از بین بردن این غفلت و خواب زدگی است.

حتماً شنیده اید که رانندگان با تجربه از راه های صاف و هموار که خالی از

هر گونه پیچ و خم و فراز و نشیب و گردنه هاست شکایت دارند، و این جادّه ها را خطرناک توصیف می کنند، چرا که یکنواختی این جاده ها سبب می شود راننده در یک حال خواب زدگی فرو رود، و درست در اینجاست که خطر به سراغ او می آید.

حتّی دیده شده در بعضی از کشورها در این گونه جادّه ها فراز و نشیب ها و دست اندازهای مصنوعی ایجاد می کنند تا جلو این گونه خطرات را بگیرند.

مسیر زندگانی انسان نیز عیناً به همین گونه است. اگر زندگی فراز و نشیب و دست اندازی نداشته باشد و اگر گهگاه حوادث نامطلوبی پیش نیاید، آن حالت غفلت و بی خبری از خدا و از سرنوشت و از وظائفی که انسان بر عهده دارد حتمی است.

هرگز نمی گوییم انسان باید با دست خود حوادث ناخوشایند بیافریند و به استقبال ناراحتی ها برود، چرا که همیشه این امور در زندگی انسان بوده و هست، بلکه می گوییم باید توجه داشته باشد که فلسفه قسمتی از این حوادث این است که جلو غرور و غفلت را که دشمن سعادت او است بگیرد، تکرار می کنیم این فلسفه قسمتی از این حوادث ناخوشایند است نه همه آنها، چرا که بخش های دیگری وجود دارد که به خواست خدا بعداً از آن سخن خواهیم گفت.

کتاب بزرگ آسمانی ما قرآن مجید در این زمینه چنین می گوید:

فاخذناهم بالبأساءِ و الضراءِ لعلّهم یتضرعون»؛

ما آنها را به حوادث سخت و دردناک و رنج ها گرفتار ساختیم تا به درگاه خدا روی آورند».

بیشتر خواندن

50 درس اصول عقاید برای جوانان:آیت الله مکارم شیرازی

ص93 الی98

هدیه به شهید ناصرالدین باغانی صلوات


بسم الله الرحمن الرحیم

7- استعمار ادبی!

اشاره

ادبیّات غرب» امروز به سرعت در شرق» نفوذ و گسترش پیدا می کند، و نه تنها اصالت ادبیات شرقی را از میان می برد بلکه تدریجاً آن را تحت الشعاع خود قرار می دهد، و عجیب و اسف آور این که: این نفوذ و گسترش ادبیات غربی به صورت افتخارآمیزی» از طرف مردم شرق پذیرفته می شود.

مثلًا امروز در تمام مدارس شرقی یک زبان خارجی (سابقاً بیشتر زبان فرانسه و امروز انگلیسی) به عنوان یک برنامه قطعی و ضروری تدریس می گردد، و با گذشت زمان چنین احساس می شود که اگر شرقیها اقلًا یک زبان خارجی ندانند زندگی کردن برای آنها مشکل خواهد شد، فرق نمی کند در رشته های علمی و صنعتی کار کنند یا تاجر و کاسب و کارگر باشند.

تدریس زبان خارجی (زبان غربی) از دبیرستانها کم کم به دبستانها و کودکستانها سرایت نموده، تدریجاً همه جا را فرا خواهد گرفت.

ولی بدیهی است در غرب وضع طور دیگری است، در آن جا هرگز احساس ضرورتی نسبت به فرا گرفتن زبانهای شرقی نمی شود، یعنی آنها بدون تحصیل زبانهای شرقی می توانند نان بخورند و زنده بمانند، تنها کسانی به دنبال زبانهای شرقی می روند که بناهست برای خدمت در مستعمرات» یا کشورهای به ظاهر مستقل شرقی اعزام شوند.

جالب این جاست که زبانهای خارجی برای ما شرقیها خیلی شیرین، بامزه، آهنگ دار و زیباست، ولی مسلّماً برای غربیها که می خواهند زبانهای ما را بیاموزند غالباً دشوار و نامأنوس و ناراحت کننده است!

البته این طبیعی است که دول فاتح و پیروز ادبیّات» خود را که کلید تمام مسائل علمی، اقتصادی و ی آنها محسوب می شود بر ملّتهایی که تحت نفوذ آنها قرار گرفته اند تحمیل کنند، شاید کلمه تحمیل» هم در این جا صحیح نباشد چه این که ادبیات غربی بدون احتیاج به یک گذرنامه» همراه صنایع آنها، همراه متخصّصین آنها، همراه علوم و داروهای آنها، به صورت یک لازم لاینفک» از دروازه های شرق عبور کرده، در همه جا پراکنده می شود. غرب زدگی شرقیها» و احساس حقارت غلط و بی منطقی که در برابر غربیها دارند نیز به سرعت سیر و عمق نفوذ آن می افزاید.

مثلًا در نظر تمداران شرقی کلمه پارلمان» و فراکسیون» از کلمه مجلس» و شعبه» بسیار وزین تر و پر شکوه تر است.

تجار از کلمه بورس» و کردیت» خیلی بیش از کلمه مرکز داد و ستد» لذّت می برند.

در ذائقه مردم کوچه و بازار کلمه مدرن» خیلی بیش از کلمه تازه» مزه می کند، مدرن در نظر آنها خیلی نو است در حالی که کلمه تازه» که معادل آن است بوی کهنگی می دهد.

در نظر فرنگیها کلمه کنفراس» و سمینار» خیلی از کلمه سخنرانی» و جلسه بحث و بررسی» معنا دارتر است!

نفوذ ادبیّات غربی در شرق نه تنها از طریق مفردات، بلکه از طریق سبک جمله بندیهای به وسیله رومه نگاران مجله نویسهای کپیه بردار از مطبوعات غربی؛ و از طریق اشعار نو (البتّه به سبک غلط آن) که تراوش طبع عالی و بلند پرواز! نور پردازان غرب زده» ماست در حال توسعه است.

کار استعمار ادبی بجایی رسیده که اگر طبیب (مثلًا) برای آرامش و تقویت قلب ما قطره والریان» به همین نام لاتینی می دهد، قطره شفابخشی است که طپش قلب را آرام، و روح را نشاط، و اعصاب را کاملًا تقویت می بخشد.

امّا اگر روزی بما بگوید والریان» همان سنبل الطیب» خودمان است که نوع تازه آن در دکّانهای عطّاری پیدا می شود، یک مرتبه تأثیر عمیق طبّی آن از بین می رود، نه آرامشی به قلب می دهد، نه نشایطی به روح، و نه قوّتی به اعصاب، و یک چیز هجو و کهنه و بی مصرفی از آب در می آید!

البتّه همان طور که گفته شد ادبیّات یک ملّت کلید تمام مسائل مربوط به آنهاست، و نفوذ و گسترش یک زبان بیگانه در ادبیّات ما دلیل روشنی بر توسعه نفوذ آنها در همه شؤون زندگی ما خواهد بود، نفوذی که به این سادگی و آسانی ریشه کن نمودن آن ممکن نخواهد شد؛ و بدون ریشه کن نمودن آن هم استقلال کامل میسر نخواهد گردید.

نگارنده هرگز مایل نیست از این گفتار نتیجه بگیرید که می خواهیم بگوییم شرقیها نباید زبان های خارجی را بیاموزند، چه این که این سخن بقدری زننده است که زبان گوینده اش را فوراً می سوزاند!، و مفهوم آن این است که خدای نکرده ما بگوییم باید به دوران کجاوه» و پالکی» بازگشت نمود.

پس همان طور که ما اتومبیلهای آنها، ماشین های آن ها (نمی دانم چه تعبیری کنم که کلمه خارجی نباشد) را سوار می شویم و کلّی» به جان آنها دعا می کنیم باید چشممان کور شود ادبیّات آنها را که به منزله لوازم یدکی» این مصنوعات است بپذیریم و اگر احیاناً دچار کمبود الفاظ شدیم به خارج سفارش» دهیم!

نه از سخنان گذشته ما آن چنان استنباط نکنید، منظور ما فقط این بود که اگر روزگاری احتیاج ما به صنایع آنها کم شود و صنایع داخلی ما جای مصنوعات آنها را بگیرد مسلماً به همان نسبت، نیاز ما به ادبیات آنها نیز کم خواهد شد، و تدریجاً به استعمار ادبی» که کلید خیلی چیزهاست پایان داده خواهد شد، پس برای به دست آوردن استقلال کامل ادبی و فرهنگی» باید نخست استقلال اقتصادی» تأمین گردد و استقلال اقتصادی»، نیز مرهون استقلال فکری» است.

مطالعه و خرید کتاب

عنوان و نام پدیدآور : اسرار عقب ماندگی شرق/ ناصر مکارم شیرازی.

مشخصات نشر : قم: نسل جوان،

موضوع : اسلام و مسائل اجتماعی

شماره کتابشناسی ملی : م 7-971
پیشکش به روح شهید امیر حسین سیفی صلوات

بسم الله الرحمن الرحیم

5- مشکلات و فراز و نشیب ها به زندگی روح می دهد

شاید درک این مسئله برای بعضی مشکل باشد که مواهب و نعمت ها اگر مستمر و یکنواخت باشند ارزش و اهمیّت خود را از دست می دهند.

امروز ثابت شده که اگر جسمی را در وسط اطاقی بگذارند و از تمام اطراف نور قوی و یکسان به آن تابنده شود و خود جسم و اطاق نیز کاملًا صاف و مُدّور باشد هرگز آن جسم را نمی توان مشاهده کرد، زیرا، همیشه سایه ها وقتی در کنار نور قرار می گیرد ابعاد جسم را مشخّص می کند و آن را از اطراف خود جدا می سازد و ما می توانیم آن را ببینیم.

ارزش مواهب زندگی نیز بدون سایه های کم رنگ و پررنگ مشکلات هرگز قابل مشاهده نیست. اگر در تمام عمر بیماری وجود نداشت لذت سلامتی هرگز احساس نمی شد، به دنبال یک شب تب داغ و سوزان و سردرد شدید و جانکاه است که صبحگاهان به هنگام قطع تب و درد چنان طعم سلامتی در ذائقه انسان شیرین می گردد که هر زمان به یاد آن شب بحرانی و رنج می افتد متوجّه می شود چه گوهر پرارزشی به نام سلامتی در اختیار دارد.

اصلًا زندگی یکنواخت- حتّی مرفّه ترین زندگی ها- خسته کننده و بی روح و مرگبار است، بسیار دیده شده که افرادی به خاطر یک زندگی مرفّه و خالی از هر گونه ناراحتی و رنج آنچنان خسته شده اند که دست به خودکشی زده و یا دائماً از زندگی خود شکایت دارند.

شما هیچ معمار با ذوقی را پیدا نمی کنید که دیوارهای یک سالن بزرگ را مانند دیوار یک زندان صاف و یکنواخت کند، بلکه با فراز و نشیب و پیچ و خم ها به اصطلاح به آن حالت می دهد.

چرا جهان طبیعت این قدر زیباست؟

چرا منظره جنگل هایی که بر روی کوهپایه ها می روید و نهرها به صورت مارپیچ از لابه لای درختان کوچک و بزرگش می گذرد آن قدر جالب و دل انگیز است؟!

یک دلیل روشن آن عدم یکنواختی است.

نظام نور» و ظلمت» و آمد و شد شب و روز که قرآن در آیات مختلفش روی آن تکیه کرده یک اثر مهمّش پایان دادن به زندگی یکنواخت انسان هاست، چرا که اگر همواره خورشید در یک گوشه آسمان، یکنواخت به کره زمین می تابید، نه تغییر حالتی داشت و نه پرده طلایی شب جای آن را می گرفت، گذشته از اشکالات دیگر، در مدت کوتاهی همه انسان ها خسته می شدند.

روی این حساب باید قبول کرد که حداقل بخشی از مشکلات و حوادث ناگوار زندگی این فلسفه را دارد که به بقیه زندگی روح می دهد و آن را شیرین و قابل تحمل می سازد، ارزش نعمت ها را آشکار می کند، و به انسان امکان می دهد که از مواهبی که در دست دارد حداکثر بهره برداری کند.

قابل مطالعه

آیت الله مکارم شیرازی

50درس اصول عقاید برای جوانان

به یاد شهید مرتضی آوینی اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

 


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها